غرور

دراین دنیای بی حاصل چرامغرورمی گردی. .سلیمان گرشوی آخرخوراک مورمی گردی.

شاید هم گدایی!!؟

سلام دوستان خوش اومدین خاهش میکنم غریبی نکنید هر جایی که خواستین میتونین برین حتی میتونین در یخچالم بازکنید فقط شرمنده ام که تو یخچالمونو پشه هم نمیگزه البته نگران نباشیدا یه چنتا تبلیغ مبلیغ گذاشتم تو وبلاگم اگه خدا بخاد و تعداد کیلیکام بره بالا سر ماه یه هزارتومنی دستمو میگیره اون وقت میتونم اون هزار تومنو تویه بانکی جایی سرمایه گذاری کنم تا یه سال بعد اون وقت اگه بازم خدا بخاد پولم میشه هزارو پونصد تومن و اون وقته که میتونم با اون هزارو پونصد یه دلار بخرم و یه ماه صبر کنم تا یه خوره گرون تر شه و فکر کنم تو بازار سیاه بتونم تا دو هزار تومن بفروشمش و اون وقته که میتونم با اون دو هزار تومن یه کارایی بکنم مثلا این که این مراحلو دوباره از اول طی کنم آهان راستی گفتم طی یادم افتاد اگه کسی قصد گرد گیریه وبلاگشو داره من میتونم واسش ته وبلاگشو طی بزنم ولی کلا اگه بخام این کارارو بکنم باید اون هزار تومن اولو داشته باشم پس عجله کن یه کیلیک رو بنر تبلیغات بالا بکن که اگه بجنبی قول میدم یه دو سه روزی زود تر به پول برسم و موفق بشم بالاخره یه چیزی بخرمو بزارم تو یخچالمون تا وقتی دفعه ی بعد تشریف آوردین من شرمندتون نشم.

تصور کنید!!!


فقط تصور کنید که بتوانیم سن زمین را که غیر قابل تصور است ، فشرده کنیم و هر صد میلیون سال آن را یک سال در نظر بگیریم !

در اینصورت کره زمین مانند فردی 46 ساله خواهد بود!

هیچ اطلاعی در مورد هفت سال اول این فرد وجود ندارد و در باره ی سالهای میانی زندگی او نیز اطلاعات کم و بیش پراکنده ای داریم !

اما این را میدانیم که در سن 42 سالگی ، گیاهان و جنگلها پدیدار شده و شروع به رشد و نمو کرده اند اثری از دایناسورها و خزندگان عظیم الجثه تا همین یکسال پیش نبود !

و آخر هفته گذشته دوران یخ سراسر زمین را فرا گرفت . انسان جدید فقط حدود 4 ساعت روی زمین بوده و طی همین یک ساعت گذشته کشاورزی را کشف کرده است !!!

بیش از یک دقیقه از عمر انقلاب صنعتی نمی گذرد و... حالا ببینید انسان در این یک دقیقه چه بلائی بر سر این بیچاره ی 46 ساله آورده است !!! ...

او جمعیت خودش را به نسبتهای سرسام آوری زیاد کرده ، و نسل 500 خانواده از جانداران را منقرض کرده است!


آرامش

آرامش آن است که بدانی در هر گام

دست تو در دست خداست

.

.

.

لحظه هایت آرام

یوسف ما

یوسف ما ز تهی دستی خلق آگاه است

  به چه امید به بازار رساند خود را ؟ 

بالندگی

یاد آفتاب باش...

صبح به صبح تن خسته ی زمین را گرم خواهد کرد و بعد سال ها ، ناگهان یک روز صبح ، همه ی ما ،  همه ی همه ی ما... 

وقتی هنوز خمار  و نعشه ی خنکای سحر هستیم ،

پی می بریم که سوخته ایم...